محل تبلیغات شما

اشعار نادر اسدپور



دنیا همه تکرارِ همین است، ببینید تاریخ در آینده عجین است، ببینید اندیشه گذارید سرِ طاعتِ بی فکر ارباب شما کاخ نشین است، ببینید اسبی که شده رام، به امیّد رهایی در آخور این می کده زین است، ببینید این قصه سر آغاز بدی داشت، ندیدید معشوقه در این قصه حزین است، ببینید ، از دوریِ عشاق جهان پند بگیرید چُون ماه که لیلای زمین است، ببینید یکمرتبه بی اذن، در آغوش بگیرید جذابیت عشق در این است، ببینید "بی ترس برو ساده به قربان نگاهش" در مسلخ ما عشق همین است، ببینید
تو را از دور دیدم بار دیگر دلم خوش بود تا دیدار دیگر تو خوش سیما ترین کار خدایی که ممکن نیست از معمار دیگر لبت دیوانه ام کرده، بپوشان دو تا چشمانِ آهو وارِ دیگر چنان مست از نگاهت گشته کشور که در تهران نمانْد هشیارِ دیگر ، کجایی آخرین عشق زمینی ندارم جز تو من دلدار دیگر عجب حال بدی، اینکه ببینی عزیزت را کنار یار دیگر تویی که تکیه گاهت بوده ام من زدی تکیه به یک دیوار دیگر؟ کجایی تو طبیب حاذق من؟ رسیده نوبت بیمار دیگر؟ هوایی شد دلم، ای کاش آن روز نمی دیدم تو
کمتر بکن این عشوه و این دلبری ات را پیداست،،، بپوشان بدن مرمری ات را تو مال منی، غیرتی ام، خنده نداریم لعنت به تو، پایین بکش آن روسری ات را ، ای آبیِ من، قهر نکن، من که خرابم دیوانه نکن عاشق خاکستری ات را برگرد و کمی حرف بزن، توی سرم کن آن لهجه ی شیرین و خوشِ آذری ات را آن لشکر موهای تو دیدی که چه ها کرد؟ تقدیر نباید بشود رهبری ات را؟ تو سر تر از هر آدمی و عالم امکان افسوس نفهمیده بُدم برتری ات را بعد از تو شدم بهجت تبریزی تهران با من همه گفتند: چه کردی
میبینمت، آخ، میشوم حیرانت ای کاش که مال من شود چشمانت من جنگل شاد بوده ام قبل از تو تا اینکه به من کشیده شد طوفان ت روزی ست که تو عزیز من خواهی شد روزی که نوشته میشود دیوان ت من باشم و تو، تمام دنیا به درک تو باشی و این شاعر سرگردان ت دیوانه بگو که مال من خواهی شد دیوانه بیا که سر شود سامان ت #نادر_اسدپور ،
دلم که مطمئنم بی ثبات خواهد شد اسیرِ حالتِ ناز و ادات خواهد شد "کسی که آمده تا شعر بشنود از تو دوباره عاشق آن چشم هات خواهد شد" بیا که رخ بنمایی و قلبِ عاشقِ من که از نگاهِ تو کیش است، مات خواهد شد که بخوانی تو برایم:"که بی تو سر نشود" و شهر عاشق لحن صدات خواهد شد بیا که پر بکنی خانه را ز عطر تنت که با تو خانه شبیه جنات خواهد شد بیا که زنده کنی با دو بوسه جان مرا که آن لبانِ تو آبِ حیات خواهد شد که ببوسی و مرا تا خودِ جنون ببری که از آن بوسه لبم گیج و مات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صبحتون شکلاتی